روزهای آخر دو سالگی
کیارش عسل مامان روزها و شبهام همه با تو سپری میشه. با هم وقتمون رو پر میکنیم ; با هم حموم میکنیم، به تنت روغن میمالم، میوه و غذا میخوریم، بازی میکنیم، تختت اتوبوسه، تو راننده و من و عروسکات مسافر. خونه کوچیکت هم یا مغازه میشه یا مطب دکتر و بیمارستان. قبل از خواب هم یک کم کتاب میخونیم. تازگی هم دوست داری به عنوان لالایی برات شعر جدید ابی رو بخونم (از دست من میری). این هفته چهار روز پشت سر هم تقریبا با هم تنها بودیم. دو روز اول بعدازظهرها با هم رفتیم پارک و بعد از اون مهستان (تو مهستان دوست داری یک دور سوار آسانسور شیشهایش بشی و بعد برات آبمیوه یا بستنی بخرم و با هم روی صندلی بشینیم و بخور...
نویسنده :
مامان
20:11